نمردیم و در این وُلسوالی یَک کومیته هم بی نام ما نامگوذاری بَشد. نام آن را کومیته کندَهکاری (حفاری) بَگوذاشتهاند و از من تبعَه موجاز هم دعوت بَکردهاند تا بی عنوان کارشناس در آن حضور داشتَه باشم. هر چند خودم را در کندَهکاریهای وَلایت ایران که این اوضاع را در پَی داشته، بی تقصیر مَیدانم.
البته اربابانَ ادارات در جلسه اول آن همصدا گفتَه کردند ما خودَمان کندَهکاریهایَمان را با هم هماهنگ مَیکونیم و نیازی بی این کومیته نَمیباشد. اما آرش جان که رئیس این کومیته است و رفیق شفیق من شده، بی جانبداری از من در آمد و گفتَه کرد: این کومیته باید بی قوت خود باقی بیماند. اگر شوماها هماهنگ بودید که هنوز آسفالت نکرده کندَهکاری نَمیکردید. از این بی بعد همه کندَهکاریهایتان را باید با نجیب هماهنگ کونید.
خلاصَه که برای اولین بار در یَک جلسه رسمی دَولتی حضور پَیدا کردم و با اربابانَ وُلسوالی نَیریز بستنی خوردم.
تازه اینجا بود که فهمیدَه کردم اَوضاع وَلایت چقدر در هم بر هم است. یَک ارباب کندَهکاری مَیکوند، یَکی لوله مَیخواباند و آن یکی پر مَیکوند. اگر هم لولهخوابان نَباشد، مجبور مَیشوند دوباره آسفالت را کندَهکاری کونند و زمانی دیگر لوله را بَخوابانند.
یَکی مَیخواهد از روگوذر کوند و یَکی از زیر زمین؛ بدبختی اینجاست که زیر و رویش بی هم برخورد کوند و کار مختل شود.
نجیب