شاید سؤال تعجب برانگیزی باشد اما پاسخ آن میتواند روشنگر بخش مورد غفلت قرار گرفته جنگ ۸ ساله عراق علیه ایران باشد. تاکنون بیش از ۱۵ هزار کتاب و هزاران مقاله در زمینه دفاع مقدس چاپ و منتشر و هزاران سخنرانی و مصاحبه ارائه و فیلمهای متعددی ساخته و اکران شده است؛ اما رویکرد عمده آنها شامل ابعاد نظامی، پیروزیها، حضور مردم، ایثارگریها، آمار شهدا، جانبازان، مجروحان، اسرا و... بوده است؛ اما آیا این همهی دفاع مقدس بوده است؟ قطعاً خیر.
متأسفانه ابعاد پنهان این رویداد تاریخی تاکنون مورد توجه پژوهشگران، مورخان، هنرمندان، نویسندگان، مبلغان، رزمندگان، مسئولان و فرماندهان قرار نگرفته است. با توجه به اینکه هفته بزرگداشت دفاع مقدس از ۳۱ شهریور آغاز میشود، در این مقاله به دو بُعد که مورد کندوکاو قرار نگرفته است میپردازیم:
همسران شهدا بسیار مظلوم واقع شدهاند. تاکنون به آنها القاء شده که فقط از ایثار همسران شهیدشان و ویژگیهای آنها بگویند که البته ضروری و به حق بوده و هست اما آیا تاکنون فکر کردهایم که اکثر شهدا را جوانان تشکیل میدادند و به همین لحاظ همسران آنها نیز در اوج جوانی بیشوهر و بیسرپرست شدهاند؟ برپایه نتایج تحقیقی که اینجانب در سالهای ١٣٧٦ تا ۱۳۸۲ در شهرستان نیریز (نیریز+ بختگان کنونی) انجام دادم و در مجموعه سه جلدی «مِهین مهرورزان (نیریز در جنگ)» منتشر شد از ۴۸۰ شهید شهرستانهای نیریز و بختگان، ١٣٢ نفر متأهل و دارای همسر بودهاند. اخیراً در ادامه پژوهش قبلی بررسی مجددی انجام دادم و متوجه شدم میانگین سن همسران شهدا ٢٣,٥ سال بوده است.
بسیاری از این همسران به رغم اینکه در اوج جوانی بودند ازدواج نکردند و سوختند و ساختند تا فرزندانشان را تربیت و بزرگ کنند؛ چه اینکه فرزندان شهدا هم در سنین پایینی بودند و میتوان گفت بیشتر آنان در دوران کودکی از نعمت حضور پدر محروم شدند که بررسی وضعیت آنان هم نیازمند کنکاش و پژوهشی مستقل است.
٣٢ سال از پایان جنگ (سال ۱۳۶۷ خورشیدی) میگذرد. اگر میانگین سنی همسران شهدا را با این ٣٢ سال جمع کنیم به عدد ٥٥,٥ سال میرسیم. به راستی بر این بانوان جوانِ شوی از دست داده که عهدهدار سرپرستی طفلانی بودهاند که محروم از سایه و دست مهربان پدر بودهاند چه گذشته است؟!
ما نمیتوانیم حس کنیم؛ فقط میتوانیم به آن فکر کنیم و تصوراتی را از رنجی که بر آنها رفته در ذهنمان بگذرانیم.
بُعد دیگر مغفول مانده جانبازان هستند. رزمندگانی که رنج مجروحیت را ۴۰ و حداقل ٣٢ سال است تحمل میکنند. بسیاری از آنها عضوی از بدنشان را از دست دادهاند، برخی چندین عضو و بعضی بیش از ۷۰ درصد سلامتیشان را در دفاع جانانه ۸ ساله تقدیم ایران و اسلام کردهاند. به راستی برآنها و خانوادههایشان چه گذشته و میگذرد؟ چطور میتوان تصور کرد جوان رزمندهای که از ۱۸ سالگی قطع نخاع شده، ویلچرنشین گشته و اگر هنوز زنده باشد ۴۰ سال با انواع درد و رنجها روبرو بوده و هست، چه کشیده و میکشد؟
آیا به جانبازان شیمیایی که به وسیله خطرناکترین گازهای سمی مسموم شده، ریه، کبد، خون، کلیه، چشم، گوش و روان آنها درگیر شده و بعضی از آنها در حسرت یک شب خواب راحتند فکر کردهایم؟! بعضی از آنها در فصل بهار که همه از طبیعت زیبا لذت میبرند باید خانهنشین باشند تا کمتر دچار آلرژی ریه شوند و بتوانند نفس بکشند. برخی هم از روی ویلچر راهی دیار باقی شدند و به حق پیوستند.
به سؤال ابتدای مقاله برمیگردم. به راستی در محاسبات دفاع مقدس، این رنجها، مرارتها، خون جگرها، جوانی را فرسودن و سوهان بر روح و روان را تحمل کردن مورد محاسبه قرار گرفته است؟ آیا اصلاً قابل محاسبه است؟ چه معیاری برای محاسبه آن میتوان تعبیه کرد؟ لذا باز میپرسم «قیمت تمام شده جنگ چقدر است؟»
در همین زمینه درد و رنج اسرا و همسر و فرزندان آنان و همسر و فرزندان جانبازان بماند برای فرصتی دیگر. خداوند مددکارشان باد.
شاد و سالم و موفق باشید