هفتَه گوذشته گفتَه کردم مَیخواهم بی کاخ سَفید روان شوم و سَزای اعمال تَرامپ احمق را در تشناب (توالت) اتاقش بدهم.
اما نَظاره مَیکونم جرئت ندارم. نه این که گفتَه کونید از اَمریکا ترسانم؛ نه. جرئت ندارم سوار طیاره شوم.
بی نظرم باید حالا حالاها با این مردک کلَه زرد و بدبختی خودَمان ساختَه کونیم. البته مردمان این وَلایت هم ناشکرند و زیادَه نق مَیزنند. همیشه بی چیزهای بد فکر مَیکونند و نالانند.
مثلاً روز گوذشته یَک نفر گفتَه مَیکرد: از زمانی که ایزدواج بَکردم، دونبال خرید خانَه هستم؛ اما تا حالا که بچَهام سه سال دارد، خانَه از من فراری است. تا پول جور مَیشود، نرخ خانَه بالا مَیکوند. تا مَیخواهم دوبارَه وام بَگیرم، همان مقدار دوباره گَران مَیشود. چَه کسی در این وَلایت مَیخواهد بی داد ما بی خانیمانها رَسیده کوند؟
بی او گفتَه کردم: این قدر ناشکری نکون. تقصیر خودت هست که دست دست مَیکونی و تنبل هستی. تو زودتر از گَرانی بیجنب و جَلوتر از او دویدَه کون. همین حالا چَرا نشسته کردهای و مَثال بز مرا نَظاره مَیکونی؟ بولند شو برو تا گَرانتر نشده.
یَک لگد موحکم بی او بَزدم و مَثال برق بی سمت بانک دوان شد.
یَکی دیگر گفتَه مَیکرد: جانَ آدمی در این وَلایت قَیمت ندارد.
گفتَه کردم: این چَه حرفی است که زده مَیکونی؟ اگر در وَلایت افغانیستان بودی دیگر چَه مَیگفتی؟ همین هفتَه در خبرها خواندَه کردم نرخ خون گورخر ٧٥ مَیلیون تومان است، یوزپلنگ ٢٠٠ مَیلیون تومان، گوزن ٩٠ مَیلیون تومان، گوربَه ٢٠ میلیون تومان؛ مرد حسابی یَک سوسمار در این وَلایت٧٥٠ هزار تومان قَیمتش است؛ جان آدمی که دیگر جای خود دارد. تو مردک ناشکر، وقتی اینها نرخشان این است، چَطور گفتَه مَیکونی جانَ آدمی ارزش ندارد؟
گفتَه کرد: همین موتِر(ماشین) هایَشان را نَظاره کون. هر سال بی اندازه یَک جنگ میانَ دو وَلایت تلفات بی بار مَیآورد. بیشتر ما خودَمان خودَمان رِ کوشتَه مَیکونیم تا دوشمن؛ سوار پَراید که مَیشوی، باید اشهد خودت را بَخوانی. سقفش را هم آن قدر کوتاه ساختَه کردهاند که تا بَخواهی تکان بَخوری، سرت بی سقت مَیخورد و سرکوب مَیشوی.
گفتَه کردم: ناشکری نکون، در افغانیستان بعضی موتِرها اصلاً سقف ندارد.
از این مَثالها در این وَلایت زیاده هست؛ بالاخره باید بی این تَرامپ گفتَه کونیم که مارا از چَه ترسان مَیکونی؟ پوست ما بیسیار بیسیار کولُفت است.
نجیب