تعداد بازدید: ۹۰۱
کد خبر: ۷۲۵۳
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۲۴ - 2019 17 November
زبونُم لال، زبونُم لال

آشنایی داریم که در یکی از شهرهای بزرگ زندگی می‌کند! تازگی‌ها با خبر شدیم که مادربزرگشان کسالتی داشتند و برای درمان، آمریکا و اروپا و خلاصه دور دنیا را در نوردیده‌اند!


با خانواده زنگ زدیم تا از احوالشان باخبر شویم و علت کسالتشان را بپرسیم! پیرزن بیچاره که خیلی خوش صحبت و خوش مشرب است از اینکه تماس گرفتیم خیلی خوشحال شد و گفت: چند روزی بود که قفسه سینه‌ام درد داشت و کمی‌تنگی نفس داشتم. متخصص قلب گفت که قلبم مشکلی ندارد و احتمالاً درد ناشی از ضربه‌ای به استخوان‌های قفسه سینه‌ام است و پیشنهاد داد از سینه‌ام عکس رنگی بگیرم! وقتی عکس را به متخصص نشان دادم با تعجب به سوسکی که دقیقاً در گوشه‌ای از ریه من بود اشاره کرد و گفت: درد و تنگی نفس شما به دلیل وجود این سوسک است!


خیلی شوکه شدیم! ولی هیچ کاری از دستمان بر نمی‌آمد! چون پزشکان گفتند که سوسک به عمق گوشه سمت چپ ریه‌ام رفته و بیرون آوردنش با امکانات معمولی پزشکی ما امکانپذیر نیست! موضوع به گوش پسرم که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می‌کند رسید و فوری برایم دعوتنامه فرستاد و من سریع به اروپا رفتم تا به کمک پسرم در یکی از بیمارستانهای آنجا معالجه شوم!


عکس قفسه سینه‌ام از این متخصص به آن پروفسور دست به دست می‌شد و همگی از اینکه چطور یک سوسک خودش را به انتهای ریه من رسانده و من متوجه نشده‌ام در حیرت بودند! اکثر پزشکان حدس می‌زدند این اتفاق هنگام خواب عمیق بنده رخ داده و به علت حساس بودن ریه از دست زدن به آن خودداری می‌کردند!


بالاخره خبر سوسک به خواهرم که در آمریکا زندگی می‌کند رسید و با دعوتنامه او به آمریکا رفتم!


متخصصین آنجا هم از این اتفاق شگفت زده شدند و چون حالم خوب بود به من پیشنهاد دادند که تا قضیه جدی نشده از هرگونه عمل جراحی و فرستادن دوربین و یا هر دستگاهی به درون ریه‌ام خودداری کنم!!!


بالاخره ناامید و خسته با اولین پرواز برگشتم. از فرودگاه با یک تاکسی دربست سر کوچه‌امان پیاده شدم! منشی دکتری که سر کوچه‌امان مطب دارد در حال باز کردن مطب بود.


نزدیک که شدم گفتم: دخترم برایم دعا کن که خدا بیماری من را شفا بدهد! دختر بیچاره پرسید: مگر مشکلت چیست مادرجان؟! چرا به جای شفا و دعای من به دکتر مراجعه نمی‌کنی! دستم را در کیفم کردم و عکس ریه‌ام را به دستش دادم و ماجرا را برایش تعریف کردم!


قاه‌قاه خندید و گفت: مادر جان! چرا خدا باید تو را شفا بدهد؟! خدا اول باید پزشکان معالج خارجی و داخلی‌ات را شفا بدهد! بعد خنده شیطنت‌آمیزی کرد و گفت مادر جان برو یک عکس دیگر از سینه‌ات بگیر! سوسک از ریه‌ات خارج شده !!!


فردای همان روز رفتم و یک عکس جدید از ریه‌هایم گرفتم! باورم نمی‌شد! واقعاً سوسک از ریه‌ام خارج شده بود! سریع خودم را به منشی دکتر رساندم و گفتم: در عکس جدید سوسک در ریه‌ام نیست! شما چه جوری توانستی این را بفهمی؟! دختر خنده معنی‌داری کرد و گفت: از همان اول هم سوسک در ریه شما نبوده است؛ بلکه در دستگاه بیمارستان بوده!!!


ناگهان آمریکا و اروپا و مطب دکتر سر کوچه‌امان و پولهایی که خرج کرده بودم دور سرم چرخید!!! چرا به عقل هیچ کس نرسیده بود!


در راه خانه شوکت خانم زن همسایه را دیدم که گریان به خانه می‌رفت! علت را که پرسیدم گفت: کمرم درد داشت رفتم عکس گرفتم یک سوزن قفلی بزرگ درست روی ستون فقرات کمرم هست؛ دکتر گفته باید بروی خارج عمل کنی! من نمی‌دانم سوزن قفلی چه جوری در کمر من فرو رفته که متوجه نشدم! خندیدم و گفتم: شوکت خانم موهایت را دو گیس می‌بافی؟! جواب داد: بله! گفتم: برای بستن گیسهایت از کش استفاده کن و لااقل موقع عکس گرفتن در بیمارستان سوزن قفلی پشت موهایت را باز کن!!!


قربانتان غریب آشنا!!!


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها