من ماخوام با لهجهی نیریزی بگمتون هابله(*)
چقدر جورواجوره گذشت دورون هابله
قدیما محلههای نیریز بودَن اَ هم(*) جدا
بینشون باغ بود و روخونه(*) و بیابون هابله
کوچهها باریک و تاریک بود، دیوارا خِشت و گِلی
فلکه(*) هم روخونه بوده که شده خیابون هابله
خونههای قدیم هَمَش دالون و حوض و باغچه داشت
اُتاقِی پنج دَری و پله و ایوُون هابله
دیوارِی اتاق پر از گنجینه(*) و طاقچه و رف(*)
دیوارِی تو کوچه هم بود پر نودون(*) هابله
دبّههای مربا و شیره و روغن توی گنجینه
تو رَفم(*) سرکه بود و تُرشی بادمجون هابله
خروسا اَذون میگفتن تو خونه اَ صُ تا شُو(*)
قُدقُد مرغِی کُرُکم(*) میپیچید تو دالون هابله
سُوز(*) میکردن دَم عید تو باغچهها تربچه و
پیاز و ترخونی و نعناع و ریحون هابله
تو هوایِ بیدبخون و پلنگون و سَرِ آسیو(*)
تیلیت کشک بهتر بود از فسنجون هابله
نخود و زردچوبه و بَنه رِ میکوبیدن با جوغَن(*)
جوغنا هم همیشه بود اَ کنار ایووُن هابله
بِرِی پخت کُلو(*) و نون همه داشتن تو خونه
تیرنونی، تخته و تُوِه با نون واگردون(*) هابله
تو کوچهها کُتپاله(*) و جوغ(*) بود هی اُوْ(*) رد میشد
یَی جوغی هم میرفت بِرِی حوض خونههاشون هابله
جهاز عروسها اُوَخ(*) بود مُشتی(*)ظرف مسی و
دولوچه(*) قندشکن و نَنین(*) و فنجون هابله
یخچال و فریزر و سردخونه و یخ خُو(*) نبود
یَی کوزهی لیوان اَ سرُش(*) تو پلههای بون(*) هابله
سیمکشی برق و گلوپ(*)، چراغ تیریک(*)، اُوَخ(*) نبود
چراغ چِمری(*) بود و پیهسوز (*)و شمدون(*) هابله
نه ماشین و نه موتور بود و نه بالین(*) و قطار
اَ نیریز پیاده میرفتن تا خُراسون(*) هابله
وقتی هم اَ کربلا و مشد(*) و حج میمَدَن(*)
میرفتن چُووشی (*)میخوندن اَ جلوشون(*) هابله
واویلا... بقیش باشه بِرِی هفتهی دیه!
تهنوشت:
هابله= بله، آری اَ هم = از هم روخونه= رودخانه
فلکه= قلب نیریز، میدان مرکزی که معروف است به فلکه.
گنجینه = محل نگهداری اشیاء قدیمی
رف = طاقچه بالا نودون = ناودان تو رَفم= داخل رف هم
اَ صُ تا شُو = از صبح تا شب
مرغِ کُرُک = مرغی که آماده خوابیدن روی تخممرغ است.
سُوز = سبز
سَرِ آسیو= سر آسیاب، منظور تفرجگاههای خبار، شادابخت، و آبادزردشت است که در قدیم در آنها آسیابهای زیادی فعال بوده.
جوغَن = هاون بزرگ سنگی که دستهای چوبی جهت کوفتن و نرمکردن دانه دارد.
کُلو= نوعی نان محلی
تیرنونی، تخته و تُوِه با نون واگردون: وسایل نانپزی محلی
کُتپاله= سوراخی که از آن آب وارد باغ میشود.
جوغ= جوی آب اُوْ = آب اُوَخ = آنوقت
مُشتی = مقداری دولوچه= ظرفی چرمی که با سهپایه چوبی روی زمین قرار میگرفت و سر آن هم چوبی بود. برای خنککردن آب از آن استفاده میکردند .
نَنین = ننی نوزاد. گهوارهای که با طناب به دو سوی اتاق وصل میکردند برای خواباندن و آرام کردن نوزاد. خُو= خُب سرُش = سَرِ آن
بون = پشتبام گلوپ= لامپ
چراغ تیریک= چراغ قوه
اُوَخ = آنوقت چراغ چِمری = چراغ نفتی کوچکی که شیشهای شبیه گلابی دارد. پیهسوز= چراغی که سوخت آن چربی حیوانی بود.
شمدون= شمعدان بالین= هواپیما
خُراسون = خراسان
مشد= مشهد میمَدَن= میآمدند
چُووشی= چاووشی. اشعاری که در ورود کاروان یا در بدرقه میخوانند.
جلوشون= جلوی آنها. پیش قدم آنها