تعداد بازدید: ۱۱۶۴
کد خبر: ۵۴۰۹
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۴ - 2018 18 November
شعردونی
جواد فرج‌پور

شعری از بچه‌های
انجمن شعر طنز شیراز 
دست ابراهیم‌ زهری درد نکند که اشعار را برایمان می‌فرستد!

غول برره گفت: که ایام به کام است
راننده اسنَپ شده در عیش مدام است
فرهاد به شهر آمد و شد ناظر شرکت
زیرک شده و صاحب ده و پست و مقام است
از حال کیانوش فراری که نپرسید
دلال جواهر شد و درگیر سهام است
لیلون پی تعمیر دماغش به کرج رفت
علّاف اتاق عمل و نوبت وام است
خرزو وَ اراذل همگی آن‌ور آبند
اوضاع بگوری کَمکی خیط و درام است
دیگر خبر از اسلحه و نعره‌کشی نیست
طغرل سر عقل آمده و تابع و رام است
حالا برره حال و هوایش شده پاییز
مخروبه شده قلعه آن آغُل دام است
در هر گذری چاله و چوله‌ست، بپرسید
آن چاله اسکندر معروف کدام است؟
البته مپندار که هر معضل آنجا
از دو برره باشد و تقصیر نظام است
گرد نخود و دزدی و بیکاری و رشوه!
زیر سر آن خیره‌سر ابله و خام است
کش رفتن شعر برره کار بدی نیست
 همشهری ما گفت که این کار حرام است



نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها