شاید اصلاً چیزی نباشد که باعث خوشحالی یا افتخارمان شود اما هرچه که باشد زیر زبانمان مزه خوبی دارد.
برای نوستالژی بازها سفر به دوران کودکی و سرگرمی با کارتونهای زیبای تلویزیونی که نسبت به دوران کنونی اثرگذاری به مراتب بیشتری روی ذهن بچهها داشت، یک اتفاق ویژه است.
حالا بسیاری از بچههای ٣٠-٢٠ سال قبل در هر محفل خودمانی با مرور خاطرات خود از آنچه در کودکی از طریق جعبه جادو دیدند یاد میکنند.
در این میان آنهایی که دقیقتر کارتونها را دیدند و به خاطر سپردند با توجه و ریزبینی به جزئیات این کارتونهای جذاب سؤالهای بامزهای در پس ذهنشان نقش میبندد که شاید مرور برخی از آنها جالب باشد.
***
سندباد با آن شلوار گشاد چطور آنقدر سریع میدوید و چرا زیر جلیقهاش لباسی به تن نداشت؟
چرا هیچوقت آن یکی چشم علیبابا را ندیدیم؟
چرا هیچکس نفهمید شیلا که در واقع یک دختر بود تبدیل به کلاغی فضول و هشداردهنده شد؟
***
در انیمیشن هلندی «باربا پاپا» گوینده با سرعتی باورنکردنی نام تمام اعضای خانواده را میگفت.
چرا هیچ کس نمیتوانست فرق دخترهای خانواده را از هم تشخیص دهد؟
***
در سریال کارتونی پینوکیو که با دوبله بینظیر بارها تکرار شد دنبال پینوکیو یک جوجه اردک (جینا) و یک دارکوب کوچولو «روکو» راه افتاده به این شهر و آن شهر میرفتند.
این ٢ موجود بامزه همیشه نقش هشداردهنده و مراقب پینوکیو را داشتند اما معلوم نبود در بعضی قسمتها که پینوکیو در حال یک اشتباه بود روکو کجاست و چرا از داستان محو میشد؟
***
حتماً بل وسباستین را به یاد دارید.
آن پسر بچه اسپانیایی که سگ سفیدش سه برابر خودش بود و همیشه با یک صدای خاص و تکراری دشمنان سباستین را میترساند.
بل البته یک سگ ماده بود که یک توله کوچک داشت.
این سگ کوچولو که صدای بامزهای هم داشت زیر گردن بل در یک کیف مخصوص نگهداری میشد اما با اینکه بل و سباستین در سفر بودند هیچکس نفهمید فرزند بل کجاست و چه میکند؟
***
در کارتون پسر شجاع نام کاراکترها برای خودش دنیایی است.
مشخص بود که اسامی، با اسامی واقعی کارتون منافات دارد و گرنه همه میدانستند که روباه، روباه است و باید اسمی داشته باشد.
خرس مهربون، خرس قهوهای و خانم کوچولو شاهکارهای دیگری بود که آن زمان برایمان سؤال به حساب نمیآمد اما حالا همه از هم میپرسند اگر اسم کاراکتر اصلی پسر شجاع نبود نام پدر او چه میتوانست باشد؟
***
انیمیشن زیبای گوریل انگوری با دوبله فوقالعاده «مرحوم قطعهای» و «اصغر افضلی» را هم به یاد میآوریم اما همیشه این سؤال برایمان وجود داشت چطور گوریل ١٥متری که با دویدنش زمین میلرزید روی سقف یک ون کوچک مینشست و این ون با سرعت تمام حرکت میکرد.
در خیلی از کارتونها شخصیت اصلی دنبال مادرش بود.
«هاچ زنبور عسل»، «چوبین» که هیچوقت مادرش را ندیدیم و کلی کارتون ژاپنی دیگر مثل «دختری به نام نل».
اما در این مورد آخری یک اتفاق سرکاری کل داستان را معطل خود کرده بود.
اینکه مادر نل جایی به نام «پارادایس» زندگی میکند و نل مجبور بود برای رسیدن به مادرش به اینجا برود غافل از اینکه چنین مکانی وجود ندارد و معنی این لغت «بهشت» است!