نهاد روحانیت در جامعهی ایرانی همواره جایگاه تأثیرگذاری داشته و در بطن تحولات حاضر بوده است. ردِّ این تأثیرگذاری را حتی میتوان تا دوران هخامنشی و ساسانی پی گرفت که روحانیون زردشتی (مُغها) نقشی مهم در تعیین پادشاه بر عهده داشتند و بر حفظ جایگاه خود غیرت میورزیدند.
بعد از سقوط ساسانیان نیز این نقش ادامه یافت که شواهد استوار آن را در دوران خلفای اسلامی و همچنین در سلسلههای صفوی، افشاری، قاجاری و پهلوی میتوان یافت از جمله:
- نقش مهم علامه مجلسی و دیگر علما در دوره صفوی. حتی شاه سلطان حسین خود داعیه روحانیت داشت.
- نادرشاه افشار اگرچه نقش روحانیون را کمرنگ کرد اما در شورای دشت مغان که برای اعلام سلطنت او بود، بیست هزار و بنابر گزارشی صد هزار نفر شرکت جستند که تعدادی از آنها علما بودند. اینکه چرا نادرشاه آنها را دعوت کرده بود روشن است. گروههای بانفوذ در میان مردم باید در این مجلس حضور مییافتند تا شرایط سلطنت را بپذیرند و رضایت مردم درپی رضایت آنها آسان بهدست میآمد. (1)
یکی از رجال دعوت شده به شورا، میرزا محمد رحیم، شیخالاسلام اصفهان بود که در مقابل معترضی که گفت: نادر باید از شاهزادگان باشد و او از خانواده اصیلی نیست و پدر او پوستین دوز بوده است، چنین استدلال میکند که: طبق آیات قرآنی پیامبران، امامان و خلفا صاحب حرفه و شغل بودهاند و پادشاهی و بزرگی و عزت و احترام را خدا تعیین میکند نه خانواده و شغلی که آنها داشتهاند. نادر پس از شنیدن این مباحثه، دستور به خفه کردن معترض و اهدا کردن یک کت و جامه گرانبها به میرزا عبدالرحیم (محمد رحیم) شیخالاسلام میدهد.(2)
- در دوره قاجاری فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و همچنین نقش مهم روحانیون در انقلاب مشروطه زبانزد است.
- در دوره پهلوی نیز روحانیون نقش مهمی در امور مختلف داشتند و در نهایت نیز همانها با همیاری دانشگاهیان و بازاریان و البته مردم، تیر خلاص را بر پیکر پهلوی دوم زدند و آن را برانداختند.
این نقشآفرینی قابل انکار نیست. ابزار روحانیون در این ایفای نقش، مستظهر به پشتیبانی مردم از آنها است. به عبارت سادهتر، قدرت یک روحانی، وابسته به نفوذ او در قلبهاست. و هر چه این نفوذ بیشتر و ماندگارتر و عمیقتر باشد، تودههای بیشتری به لشکریان جانفدای او افزوده میشوند؛ و این یعنی قدرت مشروع. همان قدرتی که در وجود شخص امام خمینی(ره) جمع شد و نه ایران که خاورمیانه و جهان اسلام و حتی غرب را تحتتأثیر قرار داد.
اما این روزها دغدغهمندان روحانیت، از فاصله مردم و خود گلایهمندند. مصداقهای این فاصله در جامعه قابل مشاهده است. مردم -به حق یا ناحق- روحانیون را مسببان وضعِ موجودِ زندگیِ دشوارِ خود میدانند و به هر مناسبتی و با هر ابزاری این عقیده را بروز میدهند.
این که روحانیت چه کرده که چنین فاصلهای ایجاد شده و در حال عمیقتر شدن است، نیاز به پژوهش عمیق میانرشتهای دارد؛ اما با یک بررسی غیرعلمی هم میتوان دریافت که مردم، روحانیون را چون گذشته، دیگر از خود نمیدانند و بلکه در جبهه مقابل خود فرض میکنند.
در آخرین شماره نیتاک، به زندگی و آثار یک روحانی مردمی پرداخته شده است: محمد شمس اصطهباناتی یک روحانی به واقع مردمی بود که در حمایت از طبقات رنجکشیده، از زبان و بیان و قلم خود بهره برد و با سرودن «خَرنامه» نقش مهمی در شنیده شدن صدای فرودستان داشت و اینگونه در قلبها و یادها ماندگار شد.
در نیریزِ ما نیز از اینگونه روحانیون کم نداشتهایم که مردم همچنان ذکر خیر آنها را دارند.
این همراهیِ با مردم البته نباید روحانیون را به دام «عوامزدگی» بکشاند. یعنی بخواهند حق را برای جلب حمایت مردم زیر پا بگذارند و به میل مردم رفتار کنند که سرانجامِ آن تباهی است.
جانِ کلام این که اگر روحانیون میخواهند بر قلب و نه تنهای مردم رهبری کنند باید بر مدار حق بگردند و در رفتار (و نه شعارِ روی منبر) حقطلب باشند. مردم، خود چنین روحانیونی را مییابند و حتی از جان خود برای آنها مایه میگذارند.
نقشی که اکنون آیتاله سیستانی در عراق ایفا میکند و عراقیان را شیفته و شیدای خود کرده.
پینوشت:
1- رویکرد دینی نادرشاه و تأثیر آن بر شیعیان و عالمان شیعه، زهرا عبدی دکتری تاریخ ایران دانشگاه شیراز، فصلنامه علمی شیعهشناسی.
2- ویکیپدیا به نقل از:
محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص 203
نظر شما